۳۱ مرداد ۹۲ ، ۱۶:۲۵
مصائب مسئولان مسئول برای یک وبلاگ نویس منتقد
گیر سه پیچ به چی؟ به کی؟
اختصاصی «جێژوان» پـــاتــوق بــچـههـای بـــوکــان: مدتی است هی ایمیل میزنند و پیام و پسغام میفرستند که هی فلانی چرا مثل گذشته قلمت بُران نیست؟ چرا پاچه مسئولین را نمیگیری؟ (نمیدانم بلا تشبیه ما را چه فرض کردهاند!) چرا به فرماندار گیر سه پیچ نمیدهی؟ چرا یقه نماینده را نمیگیری؟ چرا همین جوری از کنار اختلاس و بالا کشیدن پول مردم میگذری و دم بر نمیآوری؟ چرا به فلانی نامه سرگشاده و سربسته نمینویسی؟ اصلاً چرا به ما مردم بوکان گیر نمیدهی؟ ما که ابداً پیگیر ماجرا بشویم و خفت یک وبلاگنویس دست و پا چلفتی را بگیریم که ترسو و بی... است که حتی عُرضه ندارد با اسم خودش یا یک اسم آدم به این و آن گیر بدهد و برداشته از ترس نام خودش را گذاشته «غمخوار»! کدام غمخوار کدام کشک! شما اگر غمخوار بودید مثل بچه آدم با نام اصلی خودت مطلب مینوشتی و بعد از اینکه کلی اسم و رسم در کردید و مسئولان از ترس شما مثل یک مسئول واقعی سرشان به کار خودشان گرم بود که مبادا دست از پا خطا کنند تا شما در وبلاگتان دمار از روزگارشان دربیاورید؛ میرفتید و در انتخابات شورای شهر و حتی نمایندگی مجلس شرکت میکردید و کلی برای خودتان کسی میشدید! البته شاید هم شرکت کردهاید و رای نیاوردهاید و از ترس اینکه آبرویتان نرود بیخیال شدهاید که بگویید نفر پنجاهم انتخابات شورای شهر شما بودهاید!!
آخر یکی نیست بگوید پدر جان عصر وبلاگنویسی به سر رسیده و دیگر کسی حال ندارد برای یک مطلب بلند بالا و چند عکس که با یک گوشی چینی روی اینترنت انداختهاید گیگ مصرف کند و در قسمت نظرات بنویسید: "دست شما درد نکنه / چرا زحمت کشدین/ ما که راضی نبودیم" کی میرود این همه راه را! همین مطلب فکستنی را با چند عکس بیربط از همان خانومهایی که روسری به سر ندارند و کلاً در کار تبلیغ لباسهای بیتربیت هستند، بردار ببر روی فیسبوک و به جای آن تیتر بیحال بنویس "عکس لو رفته قُمری خانوم" و عصری بیا و ببین چند لایک نثارش کردهاند؟
اصلاً میدانید مشکل این جماعت وبلاگنویس ما چیست؟ حاضرند کلی پول بدهند سیگار وینستون بخرند و لای لبشان بگیرند و در اینترنت چرخ الکی بدهند اما حاضر نیستند نصفش را بدهند و یک VPN بگیرند و برای خودشان فیسبوک بگذارند! برای همین باید منتظر یکی مثل خودشان بشوند که VPN ندارد و از روی بیحالی کاملاً اتفاقی گذرش به وبلاگش خورده و حالا برای اینکه به نویسنده همان مطلب حالی کند که ما هم مثل شما بلدیم بنویسیم، شروع کند به نظر نوشتن!
اصلاً یکی نیست به این ناغمخوار حالی کند بابا شما که این همه عشق شهرید و این همه غمخوارید و میخواهید همه مطالب شما را بخوانند چرا اینقدر در مطالبتان گله میکردید که چرا بوکان یک وبسایت خبری مستقل ندارد و چرا شهری که فرهنگش شهره خاص و عام است نباید یک سایت داشته باشد و از این دست گله گذاریها! خوب حالا خنک شدید فکر میکردید که زدن سایت خیلی سخت یا زبانم لال مثل کارهای عمرانی دولتی است که کلی ببر و بیار داشته باشد که طرحش در فایل ادارات خاک بخورد و خیالش پشت گوش مسئولان! خوش به حالت شد که زریان و کانیپرس و بوکان پرس و بوکان خاتون و آسمان بوکان حالا برایت شاخ و شانه میکشند. اصلاً کسی مانده بیاید و مطالب یک وبلاگ را بخواند که نه معلوم است نویسندهاش کیست و اصلاً برای چه و برای که مینویسد؟ ملت که عاشق چشم و آبروی شما نیستند که پانزده بیست روز منتظر بمانند ببینند شما به چه گیر میدهید، یک راست میروند یکی از این سایتها را باز میکنند و هم مطلب بازنشر شده شما را میخوانند و هم کلی خبر دست اول در مورد شهرشان را!
این بار میخواهی به چی و به کی گیر بدهی؟ مدتی است که شهرداری یادش افتاده است که کارش چیست و همزمان در چندین نقطه شهر به شدت مشغول کارهای عمرانی است. از یک سو دارند دستگلهایی را که قبلاً به آب دادهاند، آب میدهند و از سوی دیگر در حال اجرای کارهای عمرانی جدیدی هستند که باید چند سال قبل اجرایش میکردند. خوب به قول معروف ماهی را هر وقت از آب بگیری هم ماهی است و هم تازه! در ضمن شهرداری هم هیچ وقت عوارض صد سال تاکسیهای جدید را یکجا دریافت نمیکند! خیابانهای شهر دست و انداز و چاه و چاله هم که ندارد؟! وضع فضای سبز هم که به راه است.
هیچ کمبود آبی وجود ندارد و تازه آب هیچ بنی بشری در این شهر گل آلود و آلوده که نیست؟!
آقای از مردم، با مردم، برای مردم هم که دو دستی میکروفن مجلس را چسپیده و با نطقهای آتشینش احمدی نژاد و دولتش را منگنه کرده است.
فرماندار هم به کمکاری دولت مطبوعش در بوکان اذعان کرده و هیچگاه هیچ جا نگفته است که بوکان هرچه دارد از صدقه سر این دولت است. سد شهریکند افتتاح شده و به هیچ کس هم مربوط نیست چرا آب ندارد! سیلو هم افتتاح میشود تا کور شود هر آنکه نتوان دید!
شهر هم در امن و امان کامل است و هیچ کس به خاطر یک سطل زباله فکستنی همسایهاش را با چاقو ناکار نمیکند و هیچ پسری به فکر دست بلند کردن به روی پدر و حتی نامادریاش نیست، چه برسد به اینکه بخواهد سرشان را گوش تا گوش ببرد! هیچ تبعه کشور دوست و همسایهای هم ارز پشت بام به کف خیابان پرت نشده است!
پس به چی و به کی گیر بدهیم! آخر یکی نیست بگوید لامروت وبلاگنویسی هم شد کار! حالا که همه چیز سر جای خودش هست و هیچ چیز نیست که به آن گیر بدهی برو بمیر! اصلاً مگر رمضان نیست؟ برو به نماز و روزهات برس تا شاید بعد از رمضان در این شهر یکی کم کاری بکند و نان وبلاگ تو هم بیفتد داخل روغن مایع!
حالا ببینید اگر مسئولان مسئول باشند چه مصائبی دامن یک وبلاگ نویس منقد را میگیرد! باااااااااااااااااااااااشه! حالا که کسی با ما کاری ندارد، میرویم و دیگر پشت گوشمان را هم نگاه نمیکنیم!
بـازتـاب
»» این مطلب در «اورموی» باز نشر شده است. جهت دیدن آن اینجا کلیک کنید
۹۲/۰۵/۳۱
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.