رحیم نیکنام نوشت :
کافه سینما- در آستانه ورود سیدمحمد خاتمی به سن 70 سالگی مراسمی در بزرگداشت وی با حضور فعالان سیاسی، رسانهای و هنری کشور و جمعی از مردم در محل دفتر کار رییس جمهور اسبق کشورمان برگزار شد.
به گزارش کافه سینما، در این مراسم علاوه بر چهر های سیاسی، برخی چهره های هنری نظیر هانیه توسلی و داوود رشیدی نیز حضور داشتند.
در اندیشه مقام معظم رهبری خواص و نخبگان نقش تعیین کنندگی دارند و سرنوشت تاریخ را رقم می زنند. علت اصلی انحراف جامعه اسلامی مدت کوتاهی بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) از دیدگاه مقام معظم رهبری، دنیاگرایی خواص بود. ایشان این تحلیل را در سال 74 و به مناسبت های مختلف بیان کردند تا نخبگان و خواص جامعه نسبت به وظیفه خود هوشیار باشند. در این فتنه 88 هم معظم له نخبگان را در کانون توصیه ها و هشدارهای مهم خود قرار دادند تا از کانال آنها قضایا حل شود:
خواص، نقطه هدف تهاجم دشمنان: دشمن انواع و اقسام کار را میکند؛ انواع و اقسام فعالیت را میکند؛ عمده هم امروز به گمان من، هدف و آماج توطئههای دشمن، خواص است؛ آماج دشمن، خواص است. مینشینند طراحی میکنند تا ذهن خواص را عوض کنند؛ برای اینکه بتوانند مردم را بکشانند؛ چون خواص تأثیر میگذارند و در عموم مردم نفوذ کلمه دارند.
نخبگان مراقب رفتارهایشان باشند: نخبگان بدانند هر حرفی، هر اقدامی، هر تحلیلی که به آنها کمک بکند، این حرکت در مسیر خلاف ملت است. همهی ما خیلی باید مراقب باشیم؛ خیلی باید مراقب باشیم: مراقب حرف زدن، مراقب موضعگیری کردن، مراقب گفتنها، مراقب نگفتنها. یک چیزهایی را باید گفت؛ اگر نگفتیم، به آن وظیفه عمل نکردهایم. یک چیزهایی را باید بر زبان نیاورد، باید نگفت؛ اگر گفتیم، برخلاف وظیفه عمل کردهایم. نخبگان سر جلسهی امتحانند؛ امتحان عظیمی است. در این امتحان، مردود شدن، رفوزه شدن، فقط این نیست که ما یک سال عقب بیفتیم؛ سقوط است. اگر بخواهیم به این معنا دچار نشویم، راهش این است که خرد را، که انسان را به عبودیت دعوت میکند، معیار و ملاک قرار بدهیم؛ شاخص قرار بدهیم.
اهمیت بصیرت نخبگان در برهه های حساس: باید بصیرت داشت. آنچه که انسان از نخبگان جامعه و جریانات سیاسی و گروههای سیاسی انتظار دارد، این است که با این حوادث، با این خطوط دشمن، با بصیرت مواجه بشوند؛ با بصیرت. اگر بصیرت وجود داشت و عزم مقابله وجود داشت، خیلی از رفتارهای ما ممکن است تغییر پیدا بکند؛ آنوقت وضعیت بهتر خواهد بود. بعضی از کارها از روی بیبصیرتی است.
وظیفه خطیر تببین و روشنگری خواص: یکی از کارهای مهم نخبگان و خواص، تبیین است؛ حقائق را بدون تعصب روشن کنند.
نقش نخبگان و خواص هم این است که این بصیرت را نه فقط در خودشان، در دیگران به وجود بیاورند.
وبلاگ "حریم آسمانی" نوشت:
ساعت شش بعدالظهره و من مث خیلی وقتای قبل اومدم کنار خیابون تا ماشین بگیرم
یه چند دقیقه که منتظر وایسادم بازم حرفای تکراری شروع شد
اه .... خانومی سوار میشی ؟ چند میگیری امشبو با هم باشیم ؟
و حرفای تکراریه دیگه
خلاصه با هزار جور مکافات سوار ماشین یه آقای سن بالا شدم ....
داشتم با موبایلم بازی میکردم که یهو حواسم رفت رو آینه ماشین دیدم همون راننده داره با چه ولعی بهم
نگاه میکنه از خودم بدم اومد ....خیلی وقتمو جلوی آینه گزرونده بودم بایدم نگاه میکردن
اوایل خوشم میومد اصن بخاطر همین دیده شدن آرایش میکردم
ولی نمیدونم امروز چم شده بود یه لحظه تو آینه فک کردم پدر خدابیامرزمه ... شرم کردم جلوش
تصمیم گرفتم دفه بعد دیگه انقد به خودم نرسم
چند روز بعد دوباره رفتم بیرون ولی بدون تشریفات ...
حالمم خوب بود انگار که یه بار و از دوشم گزاشتن پایین
رفتم کنار خیابون برا ماشین ولی .. عه .. بازم همون حرفا .. بازم همون نگاها
پشیمون شدم سریع برگشتم خونه رفتم جلوی آینه ی تو اتقام خودمو نگاه کردم ...
واقعا فرق کردم به نظر خودم اصن تو چشم نیستم
حتی یه رژ معمولی هم نزدم پس چرا هیچی تغییر نکرده ؟
با ناراحتی داشتم سرمو برمیگردوندم که یهو یه چیزی نظرمو جلب کرد...
آره ... قرمزی مانتوم به چشم اومد ... اصن به این فکر نکرده بودم
یه مانتو قرمز و یه ساپورت سیاه تنم بود
فهمیدم مشکل از کجاست .. اما چطور رفعش کنم یاد چادر مشکی که مادرم از مکه آورده بود افتادم
اما من و چادر .... دوستام چی میگن اوه اوه از همه بدتر اون سمیرا کی میخواد بهش بفهمونه
نه نه باید یه راه دیگه پیدا کنم
هرچی که فکر کردم به جایی نرسیدم
بالاخره با اکراه راضی شدم یه بار امتحانی هم که شده بزارم
وقتش رسیدو چادرمو گزاشتم رو سرمو رفتم خیابون
آخی دیگه از اون حرفا خبری نبود ... اما یه سری حرفای دیگه جاشو گرفتن اونم از طرف دوستام
همش مسخرم میکردن که این چیه دور خودم پیچیدمو از این حرفا
میگفتن این همه پول دادی برای عمل صورت و ... با چادر به چشم نمیاد و وووو
خیلی ناراحت شدم ولی از ته دل یه احساس خوب داشتم احساس سبک شدن ، احساس امنیت
از اون به بعد من و چادرم شدیم دوتا دوست جدا نشدنی
این شیرین ترین تغییر زندگیم بود
وبلاگ "گپ" نوشت:
در روزگاری
که زن ها در خیابان ساپورت می پوشند
لاک های شـَـبـــرنگـــــ می زنند
و در روز و شــــــبـــــــــ
مثل چـــــِــــــراغ ها
بـــرق می زنند،
از دامن زن
مـَـردها
به معراج که نمی روند هیـچــــ ،
به تارااااااااااااااااااااااااااااااااااج می روند ...
"کلام فارس" به نقل از وبلاگ "رایگاه" نوشت
تاریخ سرشار از درسهایی است که انسان ها در طی قرون و اعصار با آن مواجه بوده است و مطالعه آن خردمندان را اندرزی مفید. با این حال به تعبیر زیبای ذات باری تعالی أَلَمْ یَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَقَوْمِ إِبْرَاهِیمَ وِأَصْحَابِ مَدْیَنَ وَالْمُؤْتَفِکَاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا کَانَ اللّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَلَـکِن کَانُواْ أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ. آری انسان مغرور و سرکش از مرور سرنوشت پیشینان درس نگرفته و کژراهه انان را می پیماید.
ابوهریره از چهره های شناخته شده صدراسلام و از سردمداران چرخه تولید اسرائیلیات است که در بین همه راویان حدیث، بیشترین تعداد حدیث را او نقل کرده است و او تنها از پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ به تعداد (5374) حدیث نقل نموده است در حالی که او توانست تنها به مدت سه سال از حیات پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ را درک کند و این مطلبی است که بسیاری از علماء و محققین را به تعجب واداشت. استاد شهید مرتضی مطهری داستانی از تاریخ صدراسلام و پیرامون این شخص بیان نموده است که طنز تلخی در درون آن وجود دارد که بی ارتباط با زمان ما نیست.
در زمانی که ابوهریره از جانب معاویه حاکم مکه بود، مردی مقدار زیادی پیاز به مکه آورده بود تا بفروشد. اما بازار پیاز در مکه کساد بود و کسی از او چیزی نخرید، پیازفروش بیچاره با خود اندیشید که با این وضع کسادی بازار چه کنم؟ سرانجام تصمیم گرفت تا به نزد ابوهریره حاکم شهر برود و شرح حال خویش را بگوید، چون پیش ابوهریره رسید گفت: ای ابوهریره، آیا میتوانی یک ثوابی بکنی؟ من یک مسلمان هستم، چون شنیده بودم که در مکه پیاز پیدا نمیشود و نایاب است و مردم اینجا هم به پیاز نیاز دارند، لذا من هرچه مال التجاره داشتم همه را پیاز خریدم و به مکه آوردم، اما هماکنون می بینم که کسی سراغ پیاز را هم نمیگیرد و کسی از من چیزی نمیخرد و پیازها در حال از بین رفتن است. حالا شما کمک کنید و اموال یک مسلمانی را از تلف شدن نجات دهید.
ابوهریره گفت: بسیار خوب، روز جمعه آینده، موقع نماز جمعه که فرا رسید، همه پیازها را در یک جای معینی بگذارید و آماده فروش باش. مرد به دستور ابوهریره عمل کرد و تا روز جمعه به انتظار نشست. روز جمعه که شد هنگامی که مردم به نماز جمعه حاضر گردیدند، ابوهریره گفت: ایها الناس! سمعت من حبیبی رسول الله من اکل بصل عکة فی مکة وجبت له الجنة . ای مردم، من از حبیب خودم، رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: هر که پیاز عکه را در مکه بخورد، بهشت بر او واجب میشود. چون مردم این کلام را از ابوهریره شنیدند، ازدحام کردند و در ظرف مدت کوتاهی تمام پیازها را خریدند.[1]
هرچند ابوهریره با روایات جعلی اش از پیامبر خدا رفته و در میان رجال شناسان پیروی اهل بیت نیز کسی به او و امثالش اعتماد نمی کند، اما گویا میراث خود را در میان برخی ها به ودیعه گذاشته است. این بار این نه ساحت رسول اکرم (ص) که چهره فروزان فرزندش، حضرت روح الله (ره) دستخوش طمع ورزی پیازفروشان و روایتسازان زمان قرار گرفته است.
اما سوال اینجاست که روایت سازان و خاطره گویان به دنبال فروش پیازهای گندیده چه کسی هستند؟ آیا وقت آن نرسیده که برخی اصحاب امام، حرمت استاد نگهداشته و یحداقل برای شخصیت و نام خودشان که به قضاوت تاریخ گذاشته خواهدشد، تأملی دوباره کنند؟ أین تذهبون ...؟
وبلاگ " دانشجوی بیدار"نوشت:
آیت الله هاشمی رفسنجانی تاکنون چندبار اظهاراتی را به نقل از امام خمینی نقل کرده است که فقط و به فقط به وسیله او نقل شده است. طبق آنچه که یکی از مهمترین سایتهای اصلاحطلب حامی آقای هاشمی بیان داشته است، روایاتی که از امام نقل میشود سه حالت دارد. الف) سخنان نقل شده مستند هستند. در این صورت میتوان آنها را به امام نسبت قطعی داد و پذیرفت. ب) سخنان نقل شده مستند نیستند. در این صورت به راحتی می توان آنها را رد کرد. ج) سخنان نقل شده ای که مستند نیستند اما بوسیله نزدیکترین یاران امام نقل شده اند. در این صورت بسته به اینکه چقدر به نقل کننده اعتماد داشته باشیم، می توان آنها را پذیرفت یا رد کرد.
بنده با قسمت الف و ب تحلیل آن سایت اشتراک نظر دارم. اما در مورد قسمت ج حرفهای دیگری برای گفتن وجود دارد.
روایتهای غیرمستند و شفاهی هاشمی از امام خمینی مرا یاد روایتی از رسول خدا انداخت که تنها راوی آن ابوبکر بود. ماجرا از این قرار بود که ابوبکر پس از رحلت رسول الله به قدرت رسید و در یکی از اولین اقدامات حکومتی اش، فدک را از حضرت فاطمه گرفت و به اموال دولتی اضافه کرد. هنگامی که حضرت فاطمه برای اعتراض به این موضوع به مسجد رفت، ابوبکر حدیثی را نقل کرد که " رسول خدا فرموده: ما پیامبران میراثی برجای نمیگذاریم."
حضرت فاطمه در رد این حدیث به آیاتی از قرآن استناد کرد که به صراحت با این حدیث در تضاد بود و بر میراث گذاردن انبیای الهی اذعان میکرد. ما نیز برای رد روایت هاشمی به سخنان و وصیت نامه خود امام خمینی استناد می کنیم.
در اینکه چرا آقای هاشمی به نقل چنین منقولاتی روی آورده است، تنها چیزی که به ذهن بنده میرسد اینست که هاشمی می خواهد برای اکثریت جامعه که مطالعه کافی و عمقی ندارند، چهره ای خنثی از امام خمینی به تصویر بکشد تا شرایط روانی جامعه را بیشتر به سمت نزدیک شدن به غرب و آمریکا متمایل کند. به طوریکه اگر روزی رابطه برقرار شد، اینطور به نظر نرسد که زمانی از جای جای این کشور شعار "مرگ بر آمریکا" فریاد زده میشد و کسی تصور نکند زمانی رهبر این مملکت شدیدترین لحن ها را علیه آمریکا داشت.